او در سال 2000 با «فقیر و گرسنه» وارد دنیای سینما شد، اما این فیلم شروع چندان پرسروصدایی برای حضور فیلمسازی جدید در این عرصه نبود.
با این وجود پنج سال بعد با فیلم«جنبوجوش» او در میان منتقدان و مطبوعات سینمایی جنجالی به راه انداخت و توانست تواناییهایش را ظرف همین مدت کوتاه به علاقهمندان هنر هفتم اثبات کند و برنده جوایز زیادی از جشنوارههای مختلفی چون ساندنس شود.
احساسات لطیف، قریحه منحصر بهفرد هنری بروئر و گرایش عجیبش به موسیقی زبانزد همه است و بسیاری او را با ویلیام فاکنر، رماننویس معروف قرن بیستم آمریکا مقایسه میکنند.
عنوان «مویه مار سیاه» از یکی از ترانههای لمون جفرسن نابینا در سال 1927 گرفته شده اما طرح اصلی داستان اقتباسی است از شاهکار «سیلاس مارنر» اثر جورج الیوت، رمان نویس انگلیسی عصر ویکتوریا.
فیلم بروئر نیز چون رمان الیوت داستان متدینی مسیحی است که از مردم و اجتماع فاصله گرفته و همسرش به او خیانت کرده است؛ اما کم کم با این شکست عاطفی کنار آمده و حال روحیاش روبهبهبود گذاشته است.
شهر ممفیس بار دیگر – بعد از فیلم «جنب و جوش»- در سال 2005، لوکیشن فیلمبرداری پروژه جدید بروئر شد؛ هر چند که کارگردان در هیچ صحنه یا حتی دیالوگی اشارهای به این منطقه خاص مدنظرش ندارد. این فیلم از دوم مارس در سینماهای جهان به نمایش در آمد.
لازاروس با درخشش کم سابقه ساموئل ال جکسون، مرد شریف و زحمتکشی است که قبلاً از اسطورههای محلی سبک حزنانگیز موسیقی بلوز بوده اما وقتی پایبند گرایشات عرفانی میشود، جازش را کنار گذاشته و در خانهای دور از شهر و مردمان چند چهرهاش، در مزرعهای کشاورز می شود. همسر لارازوس (آدریان لنوکس) او را ترک میکند و با دنیایی از غصه و جنونی غضبناک رهایش میکند.
اکنون با این اوضاع نابسامان روحی بعد از گذشت سالها بار دیگر نوای غمانگیز بلوز از عمق روح جریحهدار شدهاش میجوشد و ... ری (کریستینا ریچی) دختری است که کودکی ناگواری داشته و حالا در شرایطی که علاقه شدیدی به نامزدش رونی (جاستین تیمبرکیک) دارد، او مجبور میشود برای پیوستن به ارتش ترکش کند.
ری در شرایط روحی نامساعد سر راه لازاروس قرار میگیرد. لازاروس معتقد است خداوند این دختر را سر راهش قرار داده تا او همچون پدری مهربان پرستاریاش کند و به زخمهای درونی عمیقش التیام بخشد.
لازاروس آیاتی از کتاب مقدس را برای او میخواند، اما وقتی متوجه میشود که صحبتهایش و حتی کلام خدا نیز بر او اثری ندارد، او را با غل و زنجیر به رادیاتور خانهاش میبندد؛ درست مثل اپی در «سیلاس مارنر» الیوت.
او میخواهد با کمک یک موعظهگر این دختر جوان را از این بحران روحی خارج کند. هانی کات در هالیوود ریپورتر مینویسد: استفاده از زنان آشفته حال، حضور کاراکتر یک سیاهپوست مهربان و محجوب و قدرت شفابخش و مسکن موسیقی بلوز از کلیشههای آشنای بروئر در این ملودرام آشفته جنوبی هستند.
خب بدیهی است که ری و لازاروس زوج عجیب و غریبی را در مویه مار سیاه تشکیل میدهند که از لحاظ اعتقادی و روحی هیچ وجه اشتراکی با هم ندارند.
کاراکترهای بروئر یا سیاه سیاهند یا سفید مطلق. رفتار و گفتار هر کدام از آنها نه تنها
مسیحیگری افراطی را در مقابل بیاعتقادی محض نشان میدهد بلکه حاکی از آن است که نویسنده در خلق الگوی شخصیت خاکستری در داستان موفق نبوده و هیچ حد تعادلی را برای تماشاگر در نظر نگرفته است.
در فیلم، نکته ای جالب وجود دارد که تداعیکننده تصاویری از طرح روی جلد رمانهای دهه 50 است؛ لازاروس، ری را به زنجیر کشیده و به رادیاتور زنگزدهای بسته تا روح شیطانی را از وجودش خارج کند.
در دهه50 هر ناشری که جرأت میکرد از چنین تصویری برای طراحی جلد کتابهایش استفاده میکرد. کرگ بروئر فیلمسازی است که در آثار معدودش تمایل زیادی به موسیقی از خودش نشان داده.
او معتقد است که موزیک در روحیات انسان اثر بسزایی دارد و مایه آرامش و تسکین روح سرکش او میشود. موسیقی قوی «جنب و جوش» بسیار ممتاز است و اساساً با سبکهایی که معمولاً این کارگردان در فانتزیهای مضحکش از آنها استفاده کرده، تفاوت زیادی دارد.
موسیقی بلوز در مویه مار سیاه هم بسیار لطیف و دلنواز است. اما داستان بیسر و ته آن که در قالب کلیشههای جنوبی آمده آن را به فیلمی تجاری تبدیل کرده که بیشتر در گیشه مخاطب دارد و تنها نقطه قوت آن نقشآفرینی هنرپیشگان، خصوصاً جکسون است.
ری دختر بیعاطفهای است که جوان فهمیده و باهوشی به او علاقهمند شده؛ ری اما جرمهای زیادی را مرتکب میشود و بیش از اندازه مواد مخدر مصرف میکند. اما لازاروس میخواهد با خواندن کتاب مقدس روح فتنهگر ابلیس را از وجودش خارج کند.
او معتقد است که ری بیمار است، مضاف بر اینکه حادثه تلخ دوران کودکی بر روح مطهر انسانیاش تأثیر گذاشته و او را به این باتلاق فساد سوق داده است... لازاروس بعد از این نقاهت روحی زنجیرها را از تن او باز میکند، برایش در یکی از کافهها بلوز مینوازد و ری متوجه میشود که باید با نامزدش رونی، ازدواج کند.
حتی ارائه این خلاصه از داستان هم نمیتواند مبالغه و داغی بیش از حد سناریو، تصویرهای آن و حتی بازی هنرپیشگان را نشان دهد. هیچ شخصیتی در فیلم حد وسط ندارد؛ همه در دنیایی زندگی میکنند که مشکلاتشان را با خشونت، القای احساساتشان به یکدیگر و یا عواطف خشن حل میکنند.بروئر کارگردانی است که حتی خودش به موسیقی قابل تحسینش ایمان نیاورده است.
کرگ بروئر در این فیلم بار دیگر تماشاگر را به ممفیس میبرد و او را با لهجههای بومی و محلی آن سرزمین و موسیقی سنتی آن جا آشنا میسازد.آملیا وین سنت فیلمپرداز مویه مار سیاه در دومین همکاریاش با این کارگردان صحنههای درونی کیت بریان برنز را به گونهای پرداخته است که بیننده نیز با او در تب عذاب وجدان میسوزد و هیجان رهایی از آن نیز وجودش را فرا میگیرد.
واشنگتن پست در دوم مارس 2007 مقالهای را به بهانه اکران این فیلم به چاپ رساند. آنی هورنادی منتقد سینمایی این روزنامه مینویسد: هرچند که علاقه بروئر به فرهنگ مردم نواحی جنوب قابل تحسین است اما پرداختن دوباره او به افسانههای جنوبی کمی کسلکننده و غلوآمیز به نظر میرسد.البته باید به قابلیتهای او نیز اعتراف کنیم.
کرگ به خوبی میداند که چطور داستانهای پر آب و تاب به هم ببافد و اینکه چطور تصویرهای روشن و ماندگاری خلق کند. (ری جسورانه پرندهای را به داخل کامیونی که از روبهرو میآید میپراند و لازاروس باغ گل رز همسرش را با بولدوزر صاف میکند)
کوین کراست در لسآنجلس تایمز مینویسد:بروئر در فیلم جدیدش از حقههای زیادی استفاده کرده تا با کمک آنها تماشاگر در تمام مدت 117 دقیقه با هیجان داستان را دنبال کند، اما هیچ چیز حتی صحبتهای گرم و با اشتیاق جکسون هم نمیتواند این داغی بیش از حد ماجرا را جبران کند.
در فیلم، شاخصه های زنگریزی به وضوح دیده میشوند. به عنوان مثال لازاروس مدام این نکته را در نظر دارد که نباید خطا کند و باید با ری مثل یک پدر رفتار کند. ریچی هم با چشمان آبیرنگش به او خیره میشود و با نگاهش از او تشکر میکند.کارگردان به هیچوجه به زمان و مکانی که داستان در بستر آنها روی میدهد اشاره مستقیمی ندارد. با اینکه قصه در زمان حال اتفاق میافتد اما رنگ و بویی افسانهای دارد.
از طرفی در شهر سفیدها و سیاهها با سوءظن و بدگمانی به هم نگاه میکنند اما وانمود میکنند در دنیایی برابر زندگی میکنند که هیچ تفاوت یا تبعیض نژادی در آن نیست.بروئر در مویه مار سیاه نیز گرایش زیادی به موسیقی دارد و همچنان بر این باور است که گوش دادن به آن روح انسان را میپروراند، غافل از اینکه استفاده از آن در این فیلم برای جبران کممایگی کاراکترهایش کافی نیست.
وسلی موریس در سایت اینترنتی بوستون گلاب چنین مینویسد:بد نیست هرازگاهی هم فیلمسازی را مثل بروئر ببینیم که عقلش را از دست داده. فیلم تازه او حتی قبل از غل و زنجیر شدن ری، محرک بسیار پرشوری است برای عواطف انسانی و حس نژادپرستی.
مویه مار سیاه اساساً ساخته شده تا بیننده را سرگرم کند و حتی در صحنههایی او را شوکه کند. این فیلم درباره زنی است که میخواهد عادت ناپسندش را ترک کند اما در نگاهی عمیقتر تلاش خود کارگردان برای ترک زن گریزی خودش است.
در«جنب وجوش» همه زنها پلید و ناپاک بودند؛ ظاهری انسانوار داشتند اما از ویژگیهای انسانی برخوردار نبودند. مویه مار سیاه در مقایسه با فیلم قبلی بروئر نوعی اصلاح تدریجی تصورات بیهوده و افکار محدود مردها نسبت به زنهاست.
او اکنون میتواند فردی را تصور کند که آستینهایش را بالا میزند و به یک زن نیازمند کمک میکند. البته کمکهای او هم زیاد از حد و بیاعتدال است، او اندام نحیف ریچی را طوری به رادیاتور میبندد که حتی مجال تکان خوردن هم نمییابد و با زور افکاری را که میخواهد به او تلقین میکند.
بروئر توانسته صحنههای اسارت ریچی را با منطقی دراماتیک به هم مربوط کند. در موسیقی متن فیلم هم از آهنگهای بلوز ریتمیک و رعدآسایی استفاده شده که به نظر میرسد نوای آن در هر صحنه بلندتر میشود. اصالت محلی و نمایش چهره واقعی انسانها از دیگر صفات برجسته این فیلمساز تقریباً تازه کار است.
او آگاهانه در این درام به اصطلاح کافهای به جای موسیقی رپ از بلوز استفاده کرده. به عقیده او این سبک آنقدر وسیع است که همه دردهای ناشی از احساسات مختلف انسانی را دربرمیگیرد. در نیمه دوم فیلم داستان حال و هوای فانتزیاش را از دست میدهد.
داستان تراژیک کودکی ری برملا میشود، رونی بازمیگردد و فیلم رفته رفته به ملودرامی روانشناختی درباره رستگاری، رهایی و برابری نژاد تبدیل میشود.
شاید منطق ضعیف داستان کمی فیلم را دچار مشکل کند اما مسئلهای که هنوز هم فکر مخاطب خاص را به خود مشغول میسازد این است که هر چند بروئر توانست در پایان فیلم ری را از شر عادت ناپسندش رها کند اما خود هنوز هم گرفتار این زنگریزی مفرط است...
منابع: هالیوود ریپورتر، جولای 2007
لسآنجلس تایمز- بوستون گلوب